شهیدی که از شوق رفتن به جبهه شناسنامه اش را دست کاری کرد

شهید آوینی معتقد بود معیارهایی اصیل در جهاد فی سبیل الله امت اسلامی ایران وجود داشت که جبهه‌های جنگ ما را از دیگر جبهه‌های نبرد، در سراسر دنیا جدا می‌کند و به آن چهره‌ای خاص و روحانی می بخشد.

 معیارهایی که با عمیق‌ترین اعتقادات ایمانی ملت ما پیوند دارد. 

«ایمان» و «حضور بسیجی امت مسلمان» دو عنوان از اصلی‌ترین عناوینی است که آوینی بر آن ها تأکید می‌کرد و معتقد بود این مشخصه‌ها جنگ و حتی رزمندگان ما را از جنگ‌های دیگر در سراسر دنیا تمایز می‌بخشد.

تا حدی که به باور بسیاری از مردم، دفاع مقدس و رزمندگانی که در آن نبرد کرده و به شهادت نائل آمدند همانند گنجینه‌های گرانبهایی هستند که از سوی خداوند انتخاب شده و آسمانی شدند.

در همین راستا پایگاه خبری گنجینه فارس بر آن شد که در قالب "گنجینه‌های آسمانی" به روایتگری زندگی شهدایی بپردازد که هم در ۸ سال جنگ تحمیلی و سال‌های پس از آن و  شهدای مدافع وطن و مدافع حرم به دفاع از این مرز و بوم پرداختند.

در این شماره به برشی کوتاه از زندگی شهید نوجوانی پرداخته که به خاطر کم سن و سال بودن، برای رفتن به جبهه‌های جنگ روش‌های متفاوتی را امتحان کرد تا او را به جبهه اعزام کنند.

نامش محمد حسن و شهرتش عسکری است،زاده شهرمرودشت است و نقطه پرواز و عروجش، شلمچه.

به گفته پدرش حاج خسرو، محمد حسن حتی حاضر شد دست در شناسنامه خود دست ببرد تا با دو سال افزایش سن بتواند در مسجد محل ثبت نام کرده و اعزام شود.

مادرش حاجیه خانم می‌گوید: از آن جایی که تاریخ تولدش مصادف با ۲۸ ماه صفر بود نامش را محمد حسن گذاشتیم. در سه سالگی به دلیل شیطنت‌های بچگانه زمانی که از خیابان می‌گذشت تصادف کرد و از ناحیه پا دچار آسیب شد به همین خاطر به همراه خواهرش به تهران رفت و مدتی را در قم و تهران ساکن بود.

پدر شهید محمد حسن عسکری است می‌گوید: محمد حسن به خاطر سن پایینش به هر دری می‌زد تا بتواند راهی جبهه شود حتی یک بار زمانی که ۱۴ ساله بود به همراه پسر عمه‌اش کریم که او نیز بعدها به شهادت رسید تلاش کردند به صورت انفرادی و خارج از گروه، گردان و دسته، به مناطق جنگی بروند؛اما در میانه راه پولشان تمام می‌شود و در بی‌راهه‌های کازرون سرگردان می‌مانند تا اینکه بعد از چند روز خانواده‌هایشان آنها را پیدا کرده و مجدد به مرودشت باز می‌گردانند.

خواهرش می‌گوید: این اتفاق هرگز محمد حسن را دلسرد نساخت و مجدد به همراه ما به تهران آمد و در منزلمان ساکن شد وزی وارد اتاقش شدم و دیدم دور تا دورش پر است از کپی‌های شناسنامه با تعجب گفتم چه کار می‌کنی ت می‌خواهم جای برادرم را در جبهه بگیرم فقط یک بار بگذارید بروم بعد دیگر نمی‌روم.

آخر به گفته خواهرش او یک برادر دیگر در جبهه‌های جنگ داشت به نام علی اکبر که دچار مجروحیت شده و چند وقتی بود که در بیمارستان بستری بود و محمد حسن دوست داشت به جای برادرش به جبهه رفته و بجنگد.

پدرش می‌گوید: به ناچار او را به حاج آقا توسلی سپرده تا راهی جبهه شود و او نیز به همراه دوست و پسر عمه‌اش کریم عازم شدند.

این بسیجی شجاع و عاشق اهل بیت سرانجام در عملیات کربلای ۴ در منطقه عملیاتی شلمچه از ناحیه سر مجروح شده و توسط دشمن خبیث بعثی به قلب نوجوانش تیر خلاص شلیک می‌شود.

به گفته پدرش تا مدت‌ها از او خبری نبوده به گونه‌ای که پدر برای جستجویش به جبهه‌های جنگ می‌رود و وقتی از او خبری نمی‌شود راهی مشهد مرقد مطهر امام رضا شده،از این امام رئوف می‌خواهد تا پیکر فرزندش به آنان بازگردد.

عاقبت پس از سه سال پیکر مطهر شهید محمد حسن نوجوانی که برای رفتن به جبهه شتیاق فراوان داشت به آغوش پدر و مادر باز می‌گردد و در قطعه شهدای دالرحمه شهرستان مرودشت در کنار دوستان و همرزمانش آرام می‌گیرد.

گزارشگر: سمیه رعیتی

پایان پیام / 10205